سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 0  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 3765
 
رویای شیرین
 
وداع
نویسنده: نازنین(شنبه 88/7/18 ساعت 10:27 عصر)

میکشم این پای های خسته ام را در جاده های غربت، با خود می برم این روح پریشانم را ، در خرابه های غربت و تنهایی پنهان میکنم قلب زخمی ام را . از نگاه و حرف های شما که عشق را در نطفه می کشید می گریزم . می روم جایی که عاشق را دیوانه نخوانند . جایی که برای یک قلب شکسته و عاشق حرمت یک سلام را بذارند .

  

 می روم خسته و افسرده و زار              سوی منزلگه ویرانه خویش

   به  خدا می برم  از  شهر  شما               دل شوریده و دیوانه خویش 

 

 

من دل آشفته و تنهای خودم را به دوش میکشم و از میان قلب های سنگی شما می برم . تا با مرحم تنهایی درمان کنم زخم های گناه  عشق را .

 

 

می برم ، تا که در آن نقظه ی دور              شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش  دهم  از لکه ی  عشق              زین همه خواهش بیجا و تباه

 

 

می روم از یاد ببرم ناز چشمان سیاهت را . می روم تا فراموش کنم خنده های دل ربایت را . خاموش کنم شعله ی امید وصالت در دل را .من دلم را در گورستان تنهایی ، تنهای تنها به خاک غربت می سپارم تا دیگر یادی از صورت ماهت نکند .

 

می برم تا ز تو دورش سازم                     ز تو ، ای جلوه امید محال    

می برم زنده به گورش سازم                    تا از این پس نکند یاد وصال

(شعر از فروغ فرخزاد)



  • کلمات کلیدی :
  • درد و دل با من ( )


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    وداع

    |  RSS  |
    |  Atom  |
    | خانه |
    | شناسنامه |
    | پست الکترونیک |
    | مدیریت وبلاگ من |


    || اشتراک در خبرنامه ||
      || درباره من ||
    رویای شیرین
    نازنین

    || لوگوی وبلاگ من ||
    رویای شیرین
    || آهنگ وبلاگ من ||


    || وضعیت من در یاهو ||
    یــــاهـو